یادداشت 2

ساخت وبلاگ
روز سختی بود. ساعت یازده شب برگشتم خونه. شب قبلم اونقدر دیر خوابیده بودم که تا بیدار شدم رفتم برنامه. برنامه جالبی بود.رضا خاتمی خوب حرف زد. البته این اصلاح طلبا مشکلشون اینه که وقتی اصولگراها جلوشون از اسلام سینه چاک میدن حتی اگر بخوان نمی تونن بگن، اسلام به جهنم! مصباحی مقدم برگشته میگه در اسلام اجازه داده نشده که یک کافر بر مسلمان سلطه و ولایت داشته باشه. برای همین ریشه مارکسیست ها رو زدن! من بودم خودمو نمی کشتم واسه اینکه اثبات کنم قرایت شما فلان است، یک راست می گفتم گوه خورده که اینو گفته! واقعا این یک مشت بی سواد اخه چطوری حکومتو گرفتن؟! بدتر اینکه حالا از کرده اونا ماها مستقیما قد قد تو گل هستیم. تا ساعت 10.5 وایسادم که نمی دونم چه چرندیاتی از مطلبم حذف شه. 

شمال واسه تفریح رفته بودم که ضد حالی جالب بهم خورد. ماجرا چی بود؟ یکی دو ماهی از صحبت های جناب خاتمی، در مورد آشتی ملی و این جور خزعبلات کار می کردیم و مطلب می نوشتیم. یه بار که دو صفحه درباره این موضوع رفتیم. از هفت نفر تو مدت کم مصاحبه گرفتیم . خلاصه زحمت پشت زحمت. بعد عالیجناب رفت پشت تریبون، گفت آشتی؟! آشتی چی هست اصلا؟ قهر نبودیم. قهریم چون ال و بل... خودشم نفهمید چی گفت. فقط خرابکاری کرد تو حال و زحمتای ما. خلاصه اینکه این اصلاح طلبا انقدر به نظر من بی هویت و بی شتوانه و بی خاصیت شدن که حد نداره. فقط میخوام بدونم این ها چین و چی می خوان؟! چه هویتی دارن و جز اینکه اکبر نشه، محمود نشه، بذرپاش نشه، رسایی و کوچک زاده نشن، چه چیزی برای عرضه کردن دارند؟؟ برام سواله

روزای جالبی داره میگذره... این تجربیاتو که با دوران دانشجویی مقایسه می کنم، حیرت می کنم. واقعا من از کجا پام به کجا باز شده. این تغییرو دوست دارم. حتی دوست دارم بازم تغییر بدم. با فک کردن به این مسیر بی اختیار لبخند می زنم.

+ نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 2:16  توسط م. و  | 
ارغنون ساز فلک...
ما را در سایت ارغنون ساز فلک دنبال می کنید

برچسب : یادداشت, نویسنده : ijameazargane بازدید : 47 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 7:56